درباره وبلاگ خوش اومدین اینجا سرنوشته یه تغییر بزرگه آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
احساس تنهايي من كاش تو پيله هامون مونده بوديم پروانه شدن كار هركسي نيست سلام بعد از ماهها برگشتم با یه حس ناب حس نابی به نام عشق عشق به یه طلبه ورفتن زیر یه سقف باهاش من و دنیامو عوض کرد وبرام یه دنیای متفاوت وجدید ساخت یه دنیا که حاضر نیستم به هیچ قیمتی از بینش ببرم از این به بعد بیشتر میام مینویسم از این احساس و این نوع زندگی که همیشه پراز یاد خداست تازه دارم جوونی وشادابی رو احساس میکنم جوونیه که میون یه مشت دروغ و توهم گمش کرده بودم خوشحالم از همیشه خوشحالترپنج شنبه 10 دی 1394برچسب:, :: 17:58 :: نويسنده : یه آشنا
پاییز را دوست دارم به خاطر غریب و بی صدا آمدنش / رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش / خش خش گوش نواز برگ هایش / صدای نم نم باران های عاشقانه اش / پاییز را دوست دارم به خاطر رفتنش / خیس شدن زیر بارانش !!!پاییز رادوس دارم چون متولد پاییزم متولد ماه مهر. . . بازم یه تولد دیگه ولی من بی هدفم بی انگیزه نمیدونم چرا همچنان دارم بی هدف پیش میرم خسته ام خیلی خسته. . .پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, :: 11:41 :: نويسنده : یه آشنا
از شب متنفرم!
شب که میشه، موقع خواب، بدترین خاطرات، بدترین اتفاقات پیش رو، بدترین حالت ها، بدترین نتایج، و همه و همه ی بدترین ها هجوم میارن به مغزم و دیوونه م میکنن. شب که میشه، موقع خواب، زندگی واسم پوچ و بی معنی میشه و احساس خوشبختی ای که در تمام روز حسش میکردم محو و نابود میشه. شب که میشه، موقع خواب، من دیگه من نیستم، یه مرده ی متحرکم که مغزش از هجوم افکار مختلف در حال انفجاره. صبح، وقتی بیدار میشم، دیگه این احساسات با من نیست، میشم همون دنیای همیشگی! کاااااااااش... کاش دنیا شب نداشت! شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : یه آشنا
آنجا که خالی از خداست ، خطاستدر خود می نگرم تا ببینم که خطا کجاست بعد از کمی تامل و قدری سکوت پی میبرم آنجا که خالی از خداست ، خطاست به یاد می آورم، آنجا که از یاد او غافل شده ایم، به بیراهه رفته ایم ... شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 14:53 :: نويسنده : یه آشنا
گریه نکن مرد. مرد که گریه نمی کنه... میدونم که این ترازو تمام سرمایه زندگیت بوده ولی ناامید نشو... خدا باارزش ترین دارایی توست، اون کسی باید گریه کنه که از دارایی تو غافله...
جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : یه آشنا
یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : یه آشنا
زندگي كنار تو چقدر جذاب است سكوت اين هياهوي بزرگه ذهنم همه چيز را به اشوب كشيده وتو چقدر در قلب كوچك من جان گرفته اي دلم هزار باور را جستجو ميكند ولي من هنوز به مرز شناختن نرسيده ام پس تو كجاي قصه هستي چرا هرچه پيش ميروم تو را بيشتر گم ميكنم از همه چيز خسته ام از خودم از تو واز تمام خاطراتي كه ذهن بيمارم را بيمارتر ميكند كاش كنار اين همه بوي گل نام كسي بود كه دلش به وسعت دريا كه نه اسمان هم نه دلش به وسعت همه ي من جا داشت مني كه هنوز هم از كنار اين برهوت بي اب وعلف ذهنم نگذاشته ام اه باز هم حرف از گذشته شد گذشته اي كه شايد هرگز نتواند مرا رها كند چقدر مسخره اين چه حرفي بود كه از دهان عجولم پريد اين ما هستيم كه نميتوانيم گذشته ي خويش را رها كنيم گذشته اي كه با جان گرفته وما به آن پروبال داده ايماكنون در حال پرواز است ميخواهم متفاوت باشم ميخواهم با همه ي دنيا فرق كنم ميخواهم كاري كنم كارستان گاهي همه ي خوبي ها به ذهنم حجوم مي اورد و گاهي تمام تلاشم براين است تمام بدي ها مرا رها سازدچه زندگيه پر هيجاني خودم هم از اين تضادها خنده ام ميگيردبين خودمان باشد ولي گاهي خودم هم خودم را نميشناسم اين خود خالي از همه چيز وپرازهمه چيز......... یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 16:28 :: نويسنده : یه آشنا
مردكور یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده : یه آشنا
وصيت نامه سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : یه آشنا
|